داداشی
...شايد يه وبلاگ

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد.

 

به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهی به این مساله نمی کرد. آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم .بهم گفت: "متشکرم".

می خوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .

تلفن زنگ زد. خودش بود. گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت: "متشکرم".

میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم... علتش رو نمی دونم.

روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت: "قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد".

من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه "خواهر و برادر". ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید. من پشت سر اون، کنار در خروجی، ایستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو می دونستم، به من گفت: "متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم".

می خوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم... علتش رو نمی دونم.

 

یه روز گذشت، سپس یک هفته ، یک سال ...

قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم.

میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی"ش باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمی دونم .

نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج می کنه، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد.

 

من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو می دونستم، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت "تو اومدی ؟ متشکرم"

می خوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمی دونم .

 

سالهای خیلی زیادی گذشت...

 

 

به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :


"تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی‌دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....
ای کاش این کار رو کرده بودم ................."

 



نظرات شما عزیزان:

رضا
ساعت20:46---18 شهريور 1390
واقعا که داستانات اشک آدمو در میاره

واقعا آلین

من با تمام افتخار شمارو لینک میکنم

تو هم اگه دوس داشتی وبم رو لینک کن اگه هم که هیج . من باز لینکت رو تو وبم نگه میدارم
پاسخ: سلام متاسفم که ناراحت شدی منم لینکت کردم داداش خوش حالم کردی اگر قابل دونستی خیلی خوش حالم می کنی


mohamad
ساعت21:51---16 شهريور 1390
خیلی قشنگ بود.مرسی
پاسخ: خواهش عزیزم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : 16 / 6 / 1390برچسب:, :: 20:4 :: توسط : بهزاد

درباره وبلاگ
خدايا ؛ کسي را که قسمت کس ديگريست، سر راهمان قرار نده... تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد... و روزهاي خوشش براي کس ديگري...!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 230
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 247
بازدید ماه : 1578
بازدید کل : 265696
تعداد مطالب : 462
تعداد نظرات : 1023
تعداد آنلاین : 1