فيلمي ديدم بسيار زيبا و قديمي "آكواريم"
نكته هاي فراواني داشت
حداقل واسه من
داستان جواني هست كه اينجا قهرمان رالي هست و نامزد داره
بيخيال اينجا مي شه و مي ره از اين كشور
عاشق كسي مي شه كه نبايد مي شده و ........
با اين چيزا كاري ندارم
اينكه واسه چي مي ره
اينكه چرا نمي مونه
اما حالم و بد كرد اين فيلم
چند وقتي هست دنباله رفتنم هستم
ارتباط هاي خوبي هم گرفتم
دنبال كارام هم هستن
" يه روز يه بزرگي مي گفت هروقت تصميم به كاري گرفتي و خواستي انجامش بدي "نترس"
به هيچيش فكر نكن اگه تونستي اينجوري بري برنده اي
اما اگر ترسيدي و پاهات لرزيد بازنده "
نمي گم نخبه ام ... اما راحت مي تونم برم
هروقت به جاهاي حساس مي رسه پاهام مي لرزه
نمي دونم چي كار كنم
مانده ام...........نمي تونم از كسي مشورت بگيرم..........هيچ كس درك نمي كنه مشكل من چيه....
زبوني همه مي گن كه مي فهميمت اما ...............
نمي تونم هم به هر كسي بگم .......... دردام و بايد به آشنايي بگم كه ما شديم واسش غريبه
زندگيم رو بد سربالايي افتاده
تا مي تونم بهش معكوس مي دم اما نمي كشه
حالا هم پياده و تنها دارم راه مي رم
اون بالا روشنايي نمي بينم
اما كاره ديگه هم نمي تونم بكنم
نه آدمي هستم كه پست رفت كنم
نه آدمي كه بمونم و ساكن بشم
رفتم خيلي جلوتر از سنم
نه جلويي ها قبولم دارن
نه كاراي عقبي ها را قبول دارم
نه حاظرم همه چيز را تجربه كنم
هم خسته شدم از پس تجربه ديگران استفاده كردم
اگه همين جوري پيش بره مي برم
يعني بريدم اما براي اينكه كسي نفهمه نشون نمي دم
يكي از همين روزاس كه همه بفهمن
اون وقت كسي نمياد بگه چرا كه بهش توضيح بدم كه چي كشيدم همه شروع مي كنن به نصيحت و .....
البته خيلي وقته هر حرفي و گوش نمي دم
بيخيال
خدا يه كمك خيلي خيلي كوچيكي مي خوام ازت به اندازه نوره يه LED
وقتي پشت فرمون چشمام بسته بود در عرض چند ثانيه همه چيز و جلو چشام آوردم كه باز كنم
اما هيچي نبود كه بخاطرش چشمام و باز كنم تنها باري بود كه دلم براي خودم سوخت
تنها كاري كه مي تونم بكنم اينه كه بنويسم
اينجا .... تو خونه ي قديمي خودم
مخاطبانش دست خودم نيست
اما با معرفت ها آدرس و دارن و ميان و مي خونن و همينجا نظرشون و مي گن و ديگه بروي آدم نميارن
ياعلي