ساعت 3 شب بود كه صداي تلفن , پسري را از خواب بيدار كرد . پشت خط مادرش بود . پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟
مادر گفت:25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي؟ فقط خواستم بگويم تولدت مبارك . پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت . وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت . . . ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود .
واسه ما که نه.............................................................
نظرات شما عزیزان:
عمه زاده
ساعت1:46---27 مهر 1390
یک دنیا ازت عذر میخوام قصدم ناراحت کردنت نبود باور کن بیشتر از اونی که بتونی فکر کنی تو دردتون شریکیم اگر گاهی لبهامون میخنده ، این ماسک رو باور نکن...اره ما میگووییم حالمان خوب است اما تو باور نکن..وقتی نگهداشتن یک بغض از شکستن برایت راحتتر باشد یعنی حالت خیلی بد است پاسخ:
ممنونم
چه کنم که چاره ای نیست
چه کنم برای دردم دوایی نیست
چه کنم که شکستن بغض هم بی فایده است
عمه زاده
ساعت0:24---26 مهر 1390
قند خون مادر بالاست/اما همیشه دلش شور میزند برای ما/
اشکهای مادر مروارید شده است در صدف چشمانش/دکترها اسمش را گذاشتند اب مروارید
حرفها دارد چشمان مادر، /گوییا زیر نویس فارسی دارد! دستانش را که نوازش میکنم داستانی دارد دستانش دستانش/ درود بر تمامی مادران مهربان در قید حیات..و صلوات به روح پاک مهربانانی که جسمشان کنارمان نیست و یاد پر مهرشان در دلمان خواهد ماند
پاسخ:
تا حالا رو آتیش نفت ریختین؟؟
دیدین آتیش چی می شه؟؟؟
اگر ندیدین منو ببینید
حانیه
ساعت23:35---5 مهر 1390
mohamad
ساعت21:44---5 مهر 1390
کاش فقط میتونستم یه بار دیگه صدای مادرمو بشنوم حاضرم واسه شنیدن یک کلمه با صدای مادرم تمام زندگیمو بدم کاش فقط یه بار دیگه فقط و فقط یه بار
پاسخ:
خودت می دونی چه می خوام بگم
تنها
ساعت7:28---5 مهر 1390
سلام داداشی خوبی؟
واقعا داستانه جالبی بود ما ادما وقتی که یه چیز از دست میدیم بعد میفهمیم چقد ارزش داشته و ما قدردان نبودیم
موفق باشی
پاسخ:
سلام
ممنون
آره تا چیزی که داریم اصلا نمی بینیم
اما به محض اینکه .................