...شايد يه وبلاگ

یه میلیاردری بود که توی خونش تمساح نگه میداشت و اونارو گذاشته بود توی استخر پشت خونش .... اون یه دختر خیلی زیبا هم داشت ....

یه روز یه مهمونی خیلی مجلل میگیره و خونش پر از آدم میشه ....

وسطای مجلس پسرای توی مهمونی رو جمع میکنه میگه میخوام یه مسابقه بذارم واستون ....


هر کدوم از شما بتونه این استخر پر از تمساح رو تا ته شنا کنه من یه میلیارد تومن بهش جایزه میدم ... یا اینکه دخترم رو به عقدش در میارم ...

هنوز جمله آخرش تموم نشده بود که یکی پرید توی آب و تمساحا همه رفتن طرفش ...

اینم با هر بدبختی بود فرار کرد و تا ته آب رو شنا کرد ... از اونور که اومد بیرون یه چند تا خراش کوچیک برداشته بود فقط .

میلیاردر که خیلی کف کرده بود گفت : آفرین خیلی خوشم اومد. حالا دخترم رو میخوای یا یک میلیارد تومن پول رو ؟؟؟

پسره گفت : هیچ کدوم ... اون بی ناموسی که منو هول داد توی آب رو میخوام :)))))))))))))


ارسال شده در تاریخ : 23 / 7 / 1391برچسب:, :: 20:53 :: توسط : بهزاد

خسته تو مترو نشسته بودم و به آهنگی که از تو گوشیم پخش می شد گوش می کردم ، همینطور چشمام و بسته بودم و به امروز فکر می کردم که چطور گذشت یکدفعه احساس کردم کنار دستیم داره یه چیزی می گه ، چشمام و باز کردم و برگشتم دیدم یه دختر کنار دستمه و یه پسر هم کنار اون و دارن باهم بحث می کنن ، حال و حوصله ی اونا رو نداشتم و دوباره چشمام و بستم و به آهنگ گوش کردم یه ایستگاه مونده بود تا پیاده بشم که چشمام و باز کردم ناخداگاه چشمم به گوشی دختری افتاد که کنارم بود حدودا 25-26 سالش بود پسره هم سرش و گرفته بود تو دستش و دولا شده بود دیدم دختره تمام اس ام اس هاش و پاک کرد و بعد تمام تماس ها رو پاک کرد و به یه نفر اس ام اس داد ........ مو به تنم سیخ شد یه لحظه تموم دنیا اومد جلوی چشمام و .........

متن اس ام اس این بود :

"میای خود کشی کنیم؟"

چندبار خوندم ، فکر کنم خودش هم مونده بود ارسال کنه یا نه

فقط نمی دونم چی شده که همچین فکری اومده تو سرش وقتش بود از مترو پیاده شم

فکر کنم دختره فهمید اس ام اس و خوندم چون وقتی اومدم بیرون و وایسادم و نگاش کردم و دیدم داره نگام می کنه ، نمی دونم داشت با چشماش ازم کمک می خواست یا داشت نگام می کردم و بهم می فهموند که چی شده

من همین طور واستاده بودم و رفتن مترو و تماشا می کردم

چند لحظه وایسادم خون تو پاهام جریان نداشت نمی تونستم حرکت کنم ، واقعا نمی دونستم چم شده

فقط دعا کردم و از خدا خواستم مثل خ.... از این تصمیم بگذره خدایا با بنده هات چیکار می کنی که حاظره از جون شیرینش بگذره؟!البته بهتره بگم خدایا خودمون با خودمون چی کار می کنیم؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟



ارسال شده در تاریخ : 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 23:9 :: توسط : بهزاد

سلام دوستان

یکی از دوستان وبلاگ جدیدی زده و خیلی خیلی مطالبش قشنگه حتی از این وبلاگ هم قشنگ تره

امیدوارم بهش سر بزنید و با نظر دادنتون باعث بشین این همکار تازه کار ما دلگرم بشه و بیشتر بنویسه

مهربونی


ارسال شده در تاریخ : 20 / 7 / 1391برچسب:, :: 22:6 :: توسط : بهزاد

روزی شیوانا در مدرسه درس اراده و نیت را می گفت. ناگهان یکی از

شاگردان مدرسه که بسیار ذوق زده شده بود از جا برخاست و گفت: من می خواهم ده روز دیگر در کنار باغ مدرسه یک کلبه برای خودم بسازم. من تمام تلاش خودم را به خرج خواهم داد و اگر حرف شما درباره نیروی اراده درست باشد باید تا ده روز دیگر کلبه من آماده شود!

همان شب شاگرد ذوق زده کارش را شروع کرد. با زحمت فراوان زمین را تمیز و صاف کرد و روز بعد به تنهایی شروع به کندن پایه های کلبه نمود. هیچ یک از شاگردان و اعضای مدرسه به او کمک نمی کردند و او مجبور بود به تنهایی کار کند. روزها سپری می شد و کار او به کندی پیش می رفت.

روزهای اول چند نفر از شاگردان به تماشای او می نشستند. اما کم کم همه چیز به حال عادی بازگشت و تقریباً هر کس سر کار خود رفت و آن شاگرد مجبور شد به تنهایی همه کارها را انجام دهد.

یک هفته که گذشت از شدت خستگی مریض شد و به بستر افتاد و روز دهم وقتی در سر کلاس ظاهر شد با افسردگی خطاب به شیوانا گفت: نمی دانم چرا با وجودی که تمام عزمم را جزم کردم ولی جواب نگرفتم!! اشکال کارم کجا بود!؟

شیوانا تبسمی کرد و خطاب به پسر آشپز مدرسه کرد و گفت: تو آرزویی بکن! 

پسر آشپز چشمانش را بست و گفت: اراده می کنم تا ده روز دیگر در گوشه باغ یک اتاق خلوت برای همه بسازم تا هر کس دلش گرفت و جای خلوت و امنی برای مراقبه و مطالعه نیاز داشت به آن جا برود! این اتاق می تواند برای مسافران و رهگذران آینده هم یک محل سکونت موقتی باشد!

همان روز پسر آشپز به سراغ کار نیمه تمام شاگرد قبلی رفت. اما این بار او تنها نبود و تمام اهالی مدرسه برای کمک به او بسیج شده بودند. حتی خود شیوانا هم به او کمک می کرد. کمتر از یک هفته بعد کلبه به زیباترین شکل خود آماده شد.

روز بعد شیوانا همه را دور خود جمع کرد و با اشاره به کلبه گفت: شاگرد اول موفق نشد خواسته اش را در زمان مقرر محقق سازد. چرا که نیت اولش ساختن کلبه ای برای خودش و به نفع خودش بود! اما نفر دوم به طور واضح و روشن اظهار داشت که این کلبه را به نفع بقیه می سازد و دیگران نیز از این کلبه نفع خواهند برد. هرگز فراموش نکنیم که در هنگام آرزو کردن سهم و منفعت دیگران را هم در نظر بگیریم. چون اگر دیگران نباشند خیلی از آرزوها جامه عمل نخواهد پوشید!


ارسال شده در تاریخ : 20 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:52 :: توسط : بهزاد

روز اول

پسر: سلام
دختر : سلام
پسر: چطوری؟
دختر : بد نیستم مرسی

.
.
.

هفته اول

پسر: سلام
دختر : علیک سلام
پسر: چطوری؟
دختر : بد نیستم مرسی . تو چطوری؟

.
.
.

هفته دوم

پسر: سلام
دختر : علیک سلام . چطوری؟
پسر: قربانت . بد نیستم . تو چطوری؟
دختر : مرسی .... خوبم

.
.
.

هفته سوم

دختر: سلام
پسر: سلام . چطوری ؟ خوبی؟
دختر: مرسی خوبم . خیلی خوبم و یک نگاه معنی دار (بقول امروزيها میده به پسره)

.
.
.

هفته چهارم

دختر : سلام عزیزم . چطوری ؟ خوبی؟
پسر: سلام عزیز دلم . مرسی بد نیستم . تو چطوری ؟
دختر : مرسی . می دونی ؟ می خوام یک چیزی بهت بگم . نمی دونم الان بگم یا بعد؟
پسر: بگو عزیزم
دختر : نه! ... حالا زوده ..... باشه بعد!

.
.
.

هفته پنجم

دختر : سلام عزیزم ... چیزی که هفته پیش می خواستم بهت بگم این بود که دوستت دارم ... عاشقتم ... زندگی بدون تو برام بی معنیه . تمام!!!! آینده خودمو با تو می بینم . اگه تو نباشی آینده برای من هیچه!!!
و کلی از این حرفا..... و پسر باور می کنه!

پسر :

.
.
.

هفته ششم

پسر: امروز یک دختری توی خیابان آمد از من یک آدرس پرسید . منم...
دختر : دیگه چی ؟!!! دلمو شکستی . تو که می دونی من چقدر حسوذم. چرا این کارو کردی؟
پسر: من که کاری نکردم فقط جواب سوالشو دادم....
دختر : یک قول به من میدی؟
پسر: بله
دختر : قول بده دیگه با هیچ دختری حرف نزنی
پسر: باشه عزیزم قول میدم...
روابط سالم و صمیمی و رمانتیک بدون برقراري كوچكترين تماس (حتي يك بوسه!) ادامه دارد و ...

و ...

.
.
.

.
.
.

.
.
.

ماه هجدهم

دختر : برام خواستگار اومده
پسر: غلط کرده اومده !!!
دختر: چرا؟ خوب طوری که نیست اونم بالاخره آدمه !
پسر : تو چه جوابی بهش دادی ؟
دختر : هنوز هیچی !
پسر: ما کلی قرار مدار با هم داشتیم ! حالا می خوای اونو بذاریش جای من ؟
دختر : یه چیزی رو می دونی ؟ اون هیچ وقت نمی تونه جای تو رو بگیره !
پسر :من چیکار کنم ؟
دختر : نمی دونم ! فقط به من فکر نکن ! من اگه بدونم تو به من فکر می کنی آب خوش از گلوم پایین نمی ره !میگم برو زودتر زن بگیر...
پسر :حسودیت نمی شه ؟
دختر : نمی دونم چرا دیگه از این که تو رو با دختر دیگه ای ببینم حسودیم نمی شه !!
پسر: در فکر و خیال خود ..... من می دونم چرا !

بعدش پسر از خاطرات خوش گذشته می گه و دختر هم برای خالی نبودن عریضه مراسم آبغوره گیری رو اجرا میکنه !!!

.
.
.

دوران خوش دختر و دوران تحول پسر شروع می شهGetBC(380);

ارسال شده در تاریخ : 15 / 7 / 1391برچسب:, :: 21:39 :: توسط : بهزاد

دختر بودن یعنی هر چی خانواده گفتن بگی چشم.(اما یک جا دیگه نمی تونی کوتاه بیای و اونم وقتی پای عشق میاد وسط)

دختربودن یعنی یک دنیا آرزو قبل از خونه بخت

دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر وخاله وعمه ت هستن

دختر بودن یعنی " دخترو رو چه به رانندگی؟ "

دختر بودن یعنی " شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون؟"

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی

دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن

دختر بودن یعنی 400 نفر Add که 399 تاش عکستو میخوان اون یکی هم ایگنورت کرده چون بهش عکس ندادی

دختر بودن یعنی " به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا...."

دختربودن یعنی " برو تو ، دم در وای نستا"

دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره که آقایون به گناه نیفتن

دختر بودن یعنی "خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم"

دختر بودن یعنی "کجا داری میری؟"

دختر بودن یعنی " تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم "

دختر بودن یعنی "کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟"

دختر بودن یعنی " خیلی خودسر شدی"

دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن

 


ارسال شده در تاریخ : 12 / 7 / 1391برچسب:, :: 21:57 :: توسط : بهزاد

پروردگارا به من کمک کن تا:

·همسرم را با ناقص انجام دادن کارهایی که از من می خواهد تنبیه نکنم.

·از اعضای خانواده پدر و مادری ام، برای دخالت در اختلاف خود با همسرم کمک نگیرم.

·از فرزندانم نخواهم که اسرار همسرم را به من بگویند.

·همسرم را با بی نظمی و نا مرتب بودن آزار ندهم.

·هنگام نزاع از همسرم تقاضای طلاق نکنم.

·همسرم را به رفتارهای غیر اخلاقی متهم نکنم.

·هنگام دعوا بین من و همسرم، بچه ها را وادار به حمایت از خود نکنم.

·همسرم را در حضور خانواده پدر و مادری خود تحقیر نکنم.

·با آن دسته از برنامه های میهمانی که با حضور خانواده همسرم باشد، مخالفت نکنم.

·من و همسرم با مشارکت و توافق یکدیگر پول و درآمد خانواده را خرج کنیم.

·همسرم و خانواده اش را در حضورسایرین تحقیر نکنم.

·بدون اطلاع همسرم به خانواده خود پول ندهم یا از آن ها پول نگیرم.

·وقتی با همسرم دعوا می کنم، فریاد زنم و ناسزا نگویم.

·فرزندانم عامل حفظ و تداوم رابطه زناشویی ما نباشد.

·دوست یا دوستان در جریان اختلاف من و همسرم نباشند.

·حوصله ام از همسرم و خواست هایش سر نرود.

·وقتی همسرم از من تقاضایی دارد خودم را به کار های دیگر مشغول نکنم.

·کارهایی را که همسرم از من می خواهد، فراموش نکنم.

·وقتی با همسرم بگو مگو دارم اتاق را برای مدت کوتاهی ترک کنم.

·برای جلب نظر فرزندانم حاضر نباشم انتظارات نامعقول آنها را برآورده کنم.

·هنگام دلخوری رابطه ما با خانواده پدر و مادری مان قطع نشود.

·به تنهایی با خانواده پدر و مادری خود و خواهرو برادر هایم رابطه نداشته باشم.

·کاری نکنم که خانواده پدر و مادری ام تمام گناه را به گردن او بیندازند.

·با وجود داشتن همسر از تنهایی رنج نبرم.

                   

 


ارسال شده در تاریخ : 12 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:0 :: توسط : بهزاد

شانزده آذر به انقلاب ختم می‌شود !
انقلاب به آزادی می‌رسد!

جمهوری اسلامی و آزادی گرچه دریک امتدادند، هرگز به هم نمی رسند !
...
جمهوری اسلامی قبل از رسیدن به م آزادی تمام می‌شود . (تا رودکی)
ملت با رسیدن به جمهوری اسلامی تمام می شود!
سفارت انگلیس در جمهوری اسلامی است!
سفارت روسیه هم از جمهوری اسلامی زیاد دور نیست!
از انقلاب مستقیم به آزادی می رسید و اگر بخواهید به جمهوری اسلامی بروید باید از آزادی دور شوید!
دانشگاه و پارک دانشجو درست در انقلاب اند!
پاسداران همان سلطنت آباد سابق است، همان سمت و سو و جهت و همان شیب را دارد!
خ نبرد به پیروزی می رسد!
ابتدای پیروزی م شهداست!
انگار كه یکی با مهارتی خاص این اسامی را انتخاب کرده.

 


ارسال شده در تاریخ : 8 / 7 / 1391برچسب:, :: 21:17 :: توسط : بهزاد

مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه :آقا منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه
یهو راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی؟
راننده میگه : نه. شما ؟
مسافر مرد میگه : من عزرائیلم راننده میگه : برو بابا اُسکول گیر آوردی؟

یهو خانومه از عقب به راننده میگه :ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟
راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه.

بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن ....

 

.

.

.

.

.

.

(به روایتی این داستان واقعی است)

 

 


ارسال شده در تاریخ : 7 / 7 / 1391برچسب:, :: 20:56 :: توسط : بهزاد

از مردم دنیا سوال جالبی پرسیده شد و هیچ کس جوابی نداد!

سؤال از این قرار بود:


نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟

و جالب اینکه کسی جوابی نداد . . . ؟

چون در آفریقا کسی نمی دانست "غذا" یعنی چه؟

در آسیا کسی نمی دانست "نظر" یعنی چه؟

در اروپای شرقی کسی نمی دانست "صادقانه" یعنی چه؟

در اروپای غربی کسی نمی دانست "کمبود" یعنی چه؟

و در آمریکا کسی نمی دانست "سایر کشورها" یعنی چه . . . ؟


ارسال شده در تاریخ : 6 / 7 / 1391برچسب:, :: 22:21 :: توسط : بهزاد

امریکا : ۸ ساعت کار ، ۸ ساعت استراحت ، ۲ ساعت ماندن در ترافیک ، ۲ ساعت تفریح ناسالم  ، ۲ ساعت تماشای تلویزیون ، ۲ ساعت کار با اینترنت

فرانسه  ۸ :ساعت کار ، ۶ ساعت استراحت ، ۲ ساعت قدم زدن در خیابان ، ۴ ساعت کتاب خواندن ، ۲ ساعت حرف زدن علیه تلویزیون ،۲  ساعت خندیدن

ایتالیا : ۴ ساعت کار ، ۸ ساعت خواب ، ۴ ساعت غذا خوردن ، ۶ ساعت حرف زدن ، ۲ ساعت خیابان گردی

آلمان : ۸ ساعت کار ، ۸ ساعت خواب ، ۲ ساعت اضافه کار ، ۲ ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، ۲ ساعت مطالعه ، ۲ ساعت فکر کردن به خودکشی

کوبا : ۸ ساعت کار ، ۸ ساعت تفریح ، ۴ ساعت خواب ، ۴ ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو

عربستان سعودی : ۸ ساعت تفریح همراه با کار ، ۶ ساعت تفریح همراه با خرید در خیابان ، ۱۰ ساعت خواب

مصر : ۴ ساعت کار ، ۸ ساعت خواب ، ۸ ساعت کشیدن قلیان ، ۲ ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، ۲ ساعت حرف زدن در مورد گذشته

هندوستان : ۸ ساعت جستجوی کار ، ۶ ساعت خواب ، ۶ ساعت تماشای فیلم ، ۲ ساعت جستجو برای محل خواب ، ۲ ساعت برای رد شدن از خیابان

پاکستان : ۴ ساعت کار غیر مجاز ، ۸ ساعت خواب در حین کودتا ، GetBC(374);

ارسال شده در تاریخ : 5 / 7 / 1391برچسب:, :: 21:39 :: توسط : بهزاد

بيل گيتس،رئيس «مايکروسافت»، در يک سخنراني در يکي از دبيرستان‌هاي آمريکا، خطاب به دانش‌آموزان گفت:
«در دبيرستان خيلي چيزها را به دانش‌آموزان نمي‌آموزند».
---------

او هفت اصل مهم را که دانش‌آموزان در دبيرستان فرا نمي‌گيرند، بيان كرد.
هفت اصل مهم بيل گيتس به اين شرح است :

اصل اول: در زندگي، همه چيز عادلانه نيست، بهتر است با اين حقيقت کنار بياييد.

اصل دوم: دنيا براي عزت نفس شما اهميتي قايل نيست.
در اين دنيااز شما انتظار مي‌رود که قبل ازآن‌که نسبت به خودتان احساس خوبي داشته باشيد،
کار مثبتي انجام دهيد.

اصل سوم: پس از فارغ‌التحصيل شدن از دبيرستان و استخدام، کسي به شما رقم فوق‌العاده زيادي پرداخت نخواهد کرد. به همين ترتيب قبل از آن‌که بتوانيد به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسيد، بايد براي مقام و مزايايش زحمت بکشيد.

اصل چهارم: اگر فکر مي‌کنيد، آموزگارتان سختگير است، سخت در اشتباه هستيد.
پس از استخدام شدن متوجه خواهيد شد که رئيس شما خيلي سختگيرتر از آموزگارتان است، چون امنيت شغلي آموزگارتان را ندارد.

اصل پنجم: آشپزي در رستوران‌ها با غرور و شأن شما تضاد ندارد.پدر بزرگ‌هاي ما براي اين کار اصطلاح ديگري داشتند، از نظر آنها اين کار «يک فرصت» بود.

اصل ششم: اگر در کارتان موفق نيستيد، والدين خود را ملامت نکنيد، از ناليدن دست بکشيد و از اشتباهات خود درس بگيريد.

اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشويد، والدين شما هم جوانان پرشوري بودند و به قدري که اکنون به نظر شما مي‌رسد، ملال‌آور نبودند............

 


ارسال شده در تاریخ : 5 / 7 / 1391برچسب:, :: 21:34 :: توسط : بهزاد

1) مدرسه رفتن بی فایده است

چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.

۲) دنبال پول دویدن بی فایده است

چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.

۳) عاشق شدن بیفایده است

 

 


چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.

۴) ازدواج کردن بی فایده است

چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.

۵) بچه دار شدن بی فایده است

چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.

۶) پیک نیک رفتن بی فایده است

چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.

۷) رفاقت با دیگران بی فایده است

چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.

۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است

چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

۹) انقلاب کردن بی فایده است

چون یا شکست میخوری و دشمن اعدامت میکنه یا پیروز میشی و دوست اعدامت میکنه.

۱۰) وبلاگ نویسی بی فایده است

چون یا خوب مینویسی که مطلبتو میدزدن و حرص میخوری یا

بد مینویسی که مطلبتو نمیخونن و حرص میخوری.

(البته در هر دوحال فحشو میخوری )



ارسال شده در تاریخ : 3 / 7 / 1391برچسب:, :: 23:6 :: توسط : بهزاد

*سالگرد ازدواج*
زن: عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.

*روز زن*
زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه

مرد:
خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

*روز مرد*
زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.

مرد: حالا اشکال نداره عزیزم، سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی میاد)

* 40 روز بعد از تولد بچه*

 

زن: وای مامانی بازم گرسنه هستی؟

(عزیزم شیرخشک بچه رو ندیدی؟)

مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم، راستی عزیزم شیر خشک چقدر خوشمزه است؟)
* 40 سال بعد *

زن:
عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم


م
رد: یعنی دیگه کیک نخوریم ؟

*2 ثانیه قبل از مرگ *
ز
ن: عزیزم همیشه دوستت داشتم

مرد:
گشنمه


*وصیت نامه*
ز
ن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم و نثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!

مرد:
شب هفتم قرمه سبزی بدید!


*اون دنیا*
ز
ن : خطاب به فرشته ی مسئول: خواهش می کنم ما را از هم جدا نکنید، نه... نه... عزیزم... خدایا به خاطر من...
.
.
.
.
(و سر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت)

مرد:
خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : 3 / 7 / 1391برچسب:, :: 23:3 :: توسط : بهزاد

  ما ایرانی ها صبح در تهران از خواب بیدار می شویم. محل شرکت تجاری و مرکز خریدمان در دبی است؛


برای تحصیل به فرانسه یا لندن می رویم، اما چون از کار در اروپا خوشمان نمی آید، در ایالات متحده آمریکا کار می کنیم، و هر وقت بیکار شدیم برای گرفتن حقوق بیکاری به اروپای مرکزی می رویم؛

برنامه های تلویزیونی مان از لوس آنجلس پخش و در خرم آباد دریافت می شود. فیلم های مان را در بیابان های ایران می سازیم، اما در ونیز و پاریس و برلین آنها را نمایش می دهیم و از آنجا جایزه فیلمسازی می گیریم؛

در کلن طرفدار جمهوری و در تهران طرفدار سلطنت هستیم؛

مهم ترین مقالات سیاسی مان در اوین نوشته می شود، اما در پاریس خوانده می شود؛

از واشنگتن نامزد انتخابات می شویم، اما صلاحیتمان در تهران رد می شود، بنابراین در برلین انتخابات را تحریم می کنیم و در لندن تصمیم می گیریم رفراندوم برگزار کنیم؛

در هلند عضو پارلمان و در اسرائیل رئیس جمهور می شویم، در تهران با حکومت مخالفت می کنیم، در عراق با حکومت می جنگیم، اما در لبنان از حکومت دفاع می کنیم؛

در تهران کنسرت موسیقی راک برگزار می کنیم، ما در فرانکفورت کنسرت موسیقی سنتی مان با استقبال آلمانی ها روبرو می شود؛

در آنکارا در کنسرت موسیقی پاپ ایرانی شرکت می کنیم،

اما در آنتالیا می رقصیم،

در کانادا برنده مسابقه ملکه زیبایی می شویم،

حقوق زنانمان در مشهد نقض می شود،

اما در سوئد از حقوق زنان دفاع می کنیم؛

ولیعهدمان در امریکاست،

ملکه مان در یکی از شهرهای فرانسه زندگی می کند،

رئیس جمهور سابقمان در پاریس زندگی می کند،

رئیس قوه قضائیه مان متولد عراق است،

در عوض نخست وزیر عراق سالها در ایران زندگی می کرد و رئیس جمهور اسرائیل متولد ایران است؛

در ایران زندگی می کنیم، در ترکیه تفریح می کنیم، در آمریکا پولدار می شویم و برای مرگ به ایران برمی گردیم. در نهایت هم از وضع موجود ناراضی هستیم

 

 


ارسال شده در تاریخ : 3 / 7 / 1391برچسب:, :: 23:1 :: توسط : بهزاد

سلامی به زیبایی پاییز

خیلی وقت بود که اصلا وارد کاربری این وبلاگ نشده بودم خیلی دلم تنگ شده بود ،  واسه کامنت ها ....

امروز اومدم و به این دلتنگی ها پایان دادم ، خلاصه ی کلام دوباره می خوام شروع به نوشتن کنم ازتون خواهش می کنم با کامنت های زیباتون کمکم کنید

وقتی با خودم تصمیم به نوشتن کردم گفتم اینجا فقط پست های خنده دار می ذارم و خیلی از پست هایی که به نظره خودم مشکل داشت حذف شد

به امیدشاد بودن و شاد زیستن


ارسال شده در تاریخ : 3 / 7 / 1391برچسب:, :: 22:30 :: توسط : بهزاد

درباره وبلاگ
خدايا ؛ کسي را که قسمت کس ديگريست، سر راهمان قرار نده... تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد... و روزهاي خوشش براي کس ديگري...!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 1389
بازدید کل : 265507
تعداد مطالب : 462
تعداد نظرات : 1023
تعداد آنلاین : 1


Alternative content