نفری جدید به اتاقمون اضافه شده
یک ماهی می شه که اومده
نمی دونه از مشکلاتی که دارم
دیروز خیلی جدی و مجلسی بهم می گه خوش بحالت که اینقدر شادی
اینقدر می گی و می خندی
سکوت کردم و از اتاق رفتم بیرون
می خواستم بگم ، نگو .....
آره می خندم
آره شادم
آره تو اینجوری فکر می کنی
اینطوری نیست
اشتباه می کنی عزیز
اینطوری ها هم نیست
نمی دونم این جمله از کیست اما خیلی قشنگه "دیشب که نمی دانستم به کدام دردم گریه کنم ، تا صبح خندیدم"
خدارو شکر این وبلاگ هست که راحت می تونم حرفام و بنویسم
وگرنه نمی دونستم چه کنم
اما هر بار که مشکلی برام پیش میاد به خودم می گم : این که چیزی نیست ، من کشیدم از این بدتراش ، پله های ترقیه واسم هر تراش
دارم به رفتن فکر می کنم به ...........
یا علی