...شايد يه وبلاگ

 آدم ها سه دسته اند

دسته اول افرادی که در فعالیت های اجتماعی و کاری موفق اند.(مانند بیل گتس و ......)

دسته دوم افرادی که در زندگی خود موفق هستند.(افرادی که تشکیل خانواده می دهند و همیشه رازی شاد هستند, مانند خیلی ها .....)

دسته سوم افرادی که هستند که در دسته اول هستند نه دسته دوم.

(نظر شخصی)

شاید تو کارم موفق بشم اما . . . .


ارسال شده در تاریخ : 24 / 5 / 1393برچسب:, :: 23:45 :: توسط : بهزاد

 با پدرم رفتم سيرك توي صف خريد بليط يه زن وشوهر با چهاربچشون جلوي ما بودند

كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند…
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیط ها رابهشون اعلام کرد . ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت معلوم بود که مرد پول کافی نداشت. و نمیدانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید . ناگهان پدرم دست در جیبش برد و  یک اسکناس صددلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه ميكرد گفت: متشکرم آقا.
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد…
بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم 
 آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم .
ثروتمند زندگی کنیم به جای آنکه ثروتمند بمیریم…

ارسال شده در تاریخ : 19 / 5 / 1393برچسب:, :: 5:0 :: توسط : بهزاد

 ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ !
ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ !
ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ
ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ !
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ؟ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ !
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟ ﺁﺭﺍﺩ
ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ !
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ
ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ! ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ ! ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ
ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ !
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ !
ﺷﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ
ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ
ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ !
ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !


ارسال شده در تاریخ : 18 / 5 / 1393برچسب:, :: 1:18 :: توسط : بهزاد


یکی آرزو هایش را نقاشی می کرد

 

 

یکی برای آرزو هایش تلاش می کرد

 

 

نمی دانم اعتقاد اولی قوی بوده است یا تلاش دومی کم بود ،

چون که اولی زود تر به آرزو هایش رسید

 

 

 

"شاید هم عدالت خداست"


ارسال شده در تاریخ : 18 / 5 / 1393برچسب:, :: 1:12 :: توسط : بهزاد

 

 

 

سكوت.......

 

 

 

 

خيلي وقته اينجا هم مثل .... ساكت شده

 

 

 

 

نه خواننده هايش را به خنده مي اندازه

 

 

 

 

نه  مخاطب آنچناني داره

 

 

 

 

ياد اولين روز ها بخير ....

 

 

 

 

كلي مخاطب بود

 

 

 

 

كلي داستان هاي خنده دار بود

 

 

 

 

از وقتي اسم وبلاگ از "شايد يه وبلاگ" به "دل نوشته" تغيير كرد

 

 

 

 

بيشتر پست ها دلي شد

 

 

 

 

دلي كه خونه مثل الان

 

 

 

 

نمي دونم چه بايد كرد

 

 

 

 

شايد بايد اسم را تغيير داد به همون قبلي

 

 

 

 

شايد هم بايد خيلي چيز ها را تغيير داد

 

 

 

 

مثل فكر،ديد،"هدف" ، ......

 

 

 

 

يه زمان هركي به اين وبلاگ مي اومد فقط مي خنديد

 

 

 

 

اما الان كمتر كسي پيدا مي شه

 

 

 

 

اما همه چيز در اين دنيا يه روي خوب داره يه روي بد

 

 

 

 

خوبي اين اتفاق اين بود كه دوستان اصلي و فهميدم

 

 

 

 

كساني كه نيمه هاي شب با موبايل وارد وبلاگ مي شن و هر جوري شده كامنت مي ذارن تا بفهمونن تنها نيستم

 

 

 

 

يا كساني كه تو اوج گرفتاري ميان و مي گن تنها نيستم و دلداري مي دن

 

 

 

 

يا كسي كه اصلا نمي دونه موضوع چي هست اما دعا مي كنه كه همه چيز خوب بشه

 

 

 

 

اين دوستان هستن كه اين وبلاگ هنوز هم هست

 

 

 

 

چون اين دوستان واقعي هستند و از عزيز هستند

 

 

 

 

مي خواهم يه خبر خوب بدم

 

 

 

 

يه خبر خوب حداقل براي خودم خيلي خيلي خوب

 

 

 

 

بعد از اينكه در شركت داده پردازي خوارزمي استخدام شدم

 

 

 

 

دارم در مسابقات خوارزمي هم شركت مي كنم

 

 

 

 

اين واسه خودم خيلي خوبه

 

 

 

 

شايد مقامي هم نيارم

 

 

 

 

اما بعضي وقت ها كبيرت با همون شعله كوچكش آتيش هاي بزرگي را روشن مي كنه

 

 

 

 

يا علي

 



ارسال شده در تاریخ : 11 / 5 / 1393برچسب:, :: 12:59 :: توسط : بهزاد

اگر درد داری تحمل کن

روی هم که تلنبار شد

دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست

کم کم خودش بی حس میشود!

افتاد اتفاقي كه نبايد مي افتاد

عيدتان پيشاپيش مبارك

خيلي واسم دعا كنيد

خيلي ناز به دعا دارم

 


ارسال شده در تاریخ : 6 / 5 / 1393برچسب:, :: 13:38 :: توسط : بهزاد

از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم انتقال دادم چند ماهی میگذره … شیش هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد خوندمشون ! اون موقع از دستش عاصی بودم چون واقعا اذیتم میکرد. یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین نرفت تو بلک لیستم ؛ نوشته بود که اگه میخوای دیگه اس ندم بهت یه چیزی بگو. بدون معطلی جواب دادم و همون چیزی رو که میخواست براش فرستادم چون واقعا دیگه نمیخواستم اس ام اساشو ببینم.

خلاصه از اون به بعد دیگه اس نداد ؛ نمیدونم اصلا چی شد که اینطور شد. دیگه سراغمو نگرفت ، اصلا انگار نه انگار که منم هستم ! به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای اس ام اس هاش تنگ شده. اگه الان اینارو میخونی ازت میخوام که یه شانس دیگه بهم بدی ، قول میدم بچه ی خوبی بشم !
هم تو مسابقه ها شرکت کنم ، هم آهنگ پیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ ۱۶۸۶۵۰ریال ، برنده ۱۰۰تومن اعتبار هدیه داخل شبکه شم …
ایرانسل دوسِت دارم !


ارسال شده در تاریخ : 6 / 5 / 1393برچسب:, :: 12:56 :: توسط : بهزاد

سلام

آسید یادتون هست؟

خدا رحمت کنه همارا بابا می گه این خط ها رو هما کشیده

امیدورام هیچ بنده ای بهترین هدیه تولدش یک خواب نباشه

 


ارسال شده در تاریخ : 25 / 4 / 1393برچسب:, :: 1:19 :: توسط : بهزاد

 

 

در رفاقت مراقب آدمهاي تازه به دوران رسيده باش

هرگز به ديواري که تازه رنگ شده تکيه نبايد کرد !

 

نشد که بشه ..... یه 10 روزی دیر شروع کردیم و نتونستیم تمومش کنیم

نمی دونم بزارم رو قسمت یا کسی که تاریخ پایان و تغییر داد

اما می دونم نشد ...... امسال نشد اما سال دیگه و که ازم نگرفتن

بهزاد کم نیماره ادامه می ده حتی اگر کل دنیا(مثل الان)علیه اون تلاش کنه

کار دوم و شروع می کنم خدایا با امید خودت دارم می رم جلو

خودت گفتی از ما حرکت از تو برکت  درسته دیگه؟

درسته برکتت و دیدم و دیدم روزی ام و هرطوری شده بهم دادی

به این از ته قلب اطمینان دارم

حالا نمیدونم یا من کم حرکت کردم یا تو داری جمع می کنی که یک دفعه بدی

نمی دونم ........... اما اگرکم کاری از طرف منه باشه چشم از الان تلاشم و بیشتر می کنم . خوبه؟

 

                                 يه روز هـم بايد اين سازنده ي جمله :
           ” گر صبر کني ز غوره حلوا سازي ” رو بيارن چار کيلو غوره بدن دستش
                 همه هــــم صبر کنن، ببينم چه جوري ميخاد حلـوا درست کنه ؛
                    بعد همون ديگُ بکني تو چشـاش با اين جمله ساختنش.

یا علی


ارسال شده در تاریخ : 19 / 4 / 1393برچسب:, :: 16:10 :: توسط : بهزاد


 دوستم می گفت :

من کلآ زیاد سوتی کلامی نمی دم ( من نه اون) ولی اعتراف می کنم از بچگی با کلمه “پست پیشتاز” مشکل داشتم.(کلماتی که میبینید اشتباه املایی نیست!!)

امروز رفتم اداره پست خیلی هم عجله داشتم به اولین باجه که رسیدم گفتم: آقا ببخشید ”پشت پیستاژ” کجاست؟
بنده خدا خیلی عادی گفت: کجا بهت آدرس دادن؟
_
نمیدونم, اداره شماست از من میپرسی؟
_
آخه من باید بدونم  “پیستاژ” کجاست که بگم “پشتش” کجاست!! (بیچاره فکر کرد دارم آدرس می پرسم و “پیستاژ” هم اسم جاییه)
_
شما نمیدونی قسمت “پیشتاز” کجاست؟
_
تو میخوای بری “پشت” “پیشتاز” چکار کنی؟ اونجا کسی رو راه نمیدن!
_
آقای محترم من “پشت” جایی نمیخوام برم, میخوام برم”پشت پیستاژ”…
یارو که دیگه کلافه شده بود بلند شد گفت:چی میگی بابا تو؟!! ”پشت” کجا میخوای بری؟!!
منم شاکی گفتم: میخوام این لامصب رو با پست اکسپرس بفرستم
یارو یه سه ثانیه ای تو چشای من نگاه کرد……دیگه نتونست جلو خودش رو بگیره, افتاده بود کف زمین عین سوسک برعکس شده از خنده دست و پا میزد!!!
منم هم خندم گرفته بود هم مثه این بچه ها که تازه زبون باز میکنن و نمیتونن منظورشون رو برسونن عصبی شده بودم.
رفتم پیدا کردم این خراب شده کذایی رو کارم رو انجام دادم دارم میرم بیرون, یارو منو دید دوباره زد زیر خنده, صدام کرد گفت بیا جلو, رفتم جلو آروم میگه: جون مادرت یه بار دیگه بگو “پست پیشتاز” !!!!
منم یه نفس عمیق کشیدم, تمرکز کردم, با یه مکث طولانی گفتم………….: “پشت پیستاژ”!!!!!
از زور ناتوانی میخواستم گریه کنم!!!
بماند که اون بنده خدا چه حالی داشت دیگه!!

 


ارسال شده در تاریخ : 19 / 4 / 1393برچسب:, :: 16:10 :: توسط : بهزاد

سلام

ماه رمضان ماه پر برکت خدا ماه نزول قرآن ماه میلاد امامین ماه شهادت اولین امام ماه مهمانی خدا بر همه شما مبارک باد

سر سفره ، سحر ، صبحانه ، نهار ، افطار ، شام من و هم دعا کنید

یک سری اتفاق های خوب داره رخ می ده اما زمونه داره تموم تلاشش و می کنه تا تلخش کنه

راستش موفق هم شده اما نباید به روش بیارم که موفق شده مثل همیشه باید فیلم بازی کنم

اونم چه فیلم سختی ..... اما خوب چاره ای نیست و باید بازی کرد

مدت زمان نمایش هم حداقل دو ساله هست وقتی به همین فکر می کنم که اگر 2سال دیگه زنده باشم و از این نقش بازی کردن

راحت می شم قوت می گیرم و امیدوار تر ادامه می دم

مرگ تدریجی : نه اسم کتابه نه اسم فیلم اتفاقی هست که از 1389/04/07 برای من شروع شده و حالا حالا هم ادامه داره

در این تاریخ ساعت 7 صبح به سمت بیمارستان میلاد حرکت کردیم به امید اینکه عصرش بریم کرج اما بعد یک ماه رفتیم کرج که ای کاش نمی رفتیم

1389/04/07 اگر می دونستم که آخرین روزی هست که مادرم و رو پاهاش می بینم ...........

خدا آدم ها رو با حرف هایی که می زنند امتحان می کند

همیشه می گفتم باید قدر زنده ها رو بدونیم مرده ها رفتنند

حالا خدا گذاشته تو کاسم می گه نشون بده ببینم حرفات الکی بود یا واقعی

خدا قدرت بده تا بهت نشون بدم واقعی بود

یا علی


ارسال شده در تاریخ : 8 / 4 / 1393برچسب:, :: 13:33 :: توسط : بهزاد

 

تولدت مبارك

امروز تولد يكي از عزيزاني هست كه خودش نمي دونه چقدر برام عزيزه

به خودش مستقيم نگفتم تا فكر كنه يادم نيست اما بدون كه بهزاد به يادت هست

 


ارسال شده در تاریخ : 24 / 2 / 1393برچسب:, :: 12:7 :: توسط : بهزاد

یاد بگیریم نه بخاطر کسی از خدا رویگردان بشیم. و نه بخاطر کسی  به سمت خدا بریم.

 

سلام

روز مرد و تولد مردترين مرد و به تمام شما

تبريك مي گويم ، به قول همكارم نمي دونم چرا يه تعصب خاصي به

مولام علي دارم هرچي بيشتر ازش مي فهمم بيشتر خجالت مي كشم.

يا علي



ارسال شده در تاریخ : 22 / 2 / 1393برچسب:, :: 8:23 :: توسط : بهزاد

می گن امشب شب آرزوهاست . . . ..
راست می گن؟؟؟نم دونم من آرزو کردن بلد نیستم
خودت می دونی چی می خوام و چی لازم دارم . . . .

 

 

 

 

شب آرزوها مبارک


ارسال شده در تاریخ : 11 / 2 / 1393برچسب:, :: 22:57 :: توسط : بهزاد

 

وقتی من بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد ...
نه جایی به خاطرم تعطیل میشود .. نه در اخبار حرفی زده میشود .. نه تــــــه خیابانی بسته میشود...
و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود ... تنها موهای مـــــــادرم کمی سپید میشود ..(اینم نمی شه .  . . )
اقواممان چند روز اسوده از کار میشوند ...
عشــــــقم بعد از مدتی با خنده هایش در اغوش دیگری مرا ازیاد میبرد ..
دوستانم بعد از خاکسپاری موقع غذا ارام ارام خنده هایشان شروع میشود ..
و من تنها گورکنی را خسته میکنم
و مداحی را که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید
و اشــــــــــــــک تمساح میریزد



ارسال شده در تاریخ : 4 / 2 / 1393برچسب:, :: 23:2 :: توسط : بهزاد

"انسان باید آنقدر قوی و مستقل باشد که بتواند همیشه از نقطه صفر و از بدترین شرایط شروع کند و امیدوار و مصمم در کمترین زمان ممکن خود را به سطح متوسط زندگی برساند. فقط بعد از اثبات این لیاقت است که انسان حق دارد خود را یک انسان بالغ و مستقل اعلام کند."

اولین پروژه که برای خانم دکتر پروین منصوری بود با موفقیت به پایان رسید.


ارسال شده در تاریخ : 22 / 1 / 1393برچسب:, :: 22:43 :: توسط : بهزاد


ارسال شده در تاریخ : 20 / 1 / 1393برچسب:, :: 15:58 :: توسط : بهزاد


ارسال شده در تاریخ : 20 / 1 / 1393برچسب:, :: 15:58 :: توسط : بهزاد

من خیلی خوش حالم
من خیلی خوبم
من عالیم
امسال چه سالی خوبی می شه
چقدر خوب شروع شد
امسال و دوست دارم











اینم از دروغ 13 ما


ارسال شده در تاریخ : 13 / 1 / 1393برچسب:, :: 20:13 :: توسط : بهزاد

وقتي باران مي بارد همه پرندگان به دنبال سرپناهند

اما عقاب براي خيس نشدن به بالاي ابرها پرواز مي كند

اين ديدگاه است كه تفاوت را ميسازد

 

دوست دارم عقاب باشم ، اما خيلي سخت است بيش از اينكه فكرش را بتوان كرد


ارسال شده در تاریخ : 9 / 1 / 1393برچسب:, :: 8:34 :: توسط : بهزاد

سلام

يك سال ........ نمي دونم گذشت يا اضافه شد

اما به هرحال ديگه 1392 تكرار نمي شه

تو اين سال خيلي كارا كردم

خيلي كارا رو رفتم كه انجام بدم فهميدم الان واسم خيلي زوده

خيلي اتفاقات افتاد ... خوب و بد قاطي بود

به قول يكي از دوستام اين نيز مي گذرد

درسته گذشت هم شادي ها هم خنديدن ها هم گريه ها و ناراحتي ها

بعضي وقت ها زمين و زمان دست به يكي مي كردن كه ناراحتت كنند بعضي وقت ها هم دست به دست مي دادن تا بخندوننت

گذشت و گذشت و گذشت و اون هايي هم كه هوز هست مي گذره

يه پيشنهاد براي تمام عزيزان دارم

كتاب گندم به نويسندگي م.مودب پور و بخونيد

تو همين اينترنت يه كم بگردين نسخه PDF هست

واقعا كتاب خيلي خوبيه

طوري كه تا يه مدت باهاش زندگي مي كنيد

حتما اين كتاب و بخونيد


پيشاپيش سال جديد /نو را به همه شما عزيزان تبريك مي گم

انشاالله سال خوب و خوش و سلامتي و پر بركت براي خودتان و خانوادهايتان باشد

يادمان نرود كه امسال از ميان ما كم شدند

شايد سال بعد نوبت من باشد

بياييد عكس زنده ها را به در و ديوار ها بزنيم تا ............................

همتون و به خداي بزرگ سپردم(مثل مجري تلويزيون ها گفتمااااااااا)

دعا واسه من يادتون نره




ارسال شده در تاریخ : 27 / 12 / 1392برچسب:, :: 11:18 :: توسط : بهزاد

گلی که طاقت گذروندن سرمای زمستون رو نداشته باشه

هیچوقت روی بهار رو نمی بینه

 

جمله ای که حال و روزم و بهتر کرد

ممنون


ارسال شده در تاریخ : 20 / 12 / 1392برچسب:, :: 18:0 :: توسط : بهزاد

داغونم كردن به كي بگم؟

از كي شكايت كنام؟

از خدا؟؟؟از زمونه؟؟؟از سرنوشت؟؟؟

مي گن بايد قوي باشم تا كي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لا مصب منم يه آدمم نه معصومم نه ......

حالم بده بده بده

اومدن ازم مي پرسن نظرت راجب .....................................

آخه اين نظر سنجي داره؟؟؟؟؟تو به عنوان يه آدم نمي فهمي جواب من چيه؟؟؟؟

نمي فهمي من كي و ندارم؟؟؟

حالم بهم مي خوره از خودم

از ويتريني كه ساختم

همه مي بينن و به به مي كنن اما هيچ كس نمي دونه تو چه خبره

هيچ كس نمي دونه بهزاد خيلي وقته هيچ چيز شادش نمي كنه

واسه رسيدن به يه چيزي خيلي تلاش مي كنم اما بعد از رسيدن يه كلمه به خودم مي گم :: "كه چي؟"

خودم هم جوابش و نمي دونم

بابا اين بهزاد ويترينش خوبه

اين بهزاد عزيزترين آدم زندگيش و از دست داده

اين بهزاد هنوز با خاطره ها زنده است

اين بهزاد هنوز حافظه اش سر جاشه

اين بهزاد ...... خيلي وقته از تو مرده

شده روحيه بده به بقيه كي به خودش روحيه مي ده؟؟؟؟كي آرومش مي كنه؟؟؟؟كي ...................

خسته ام

خسته ....

از بچگي طوري نشون دادم كه بيشتر از سنم مي فهمم

همه شدم كوچيك ترين فرد ... سر كار ، دانشگاه ، باشگاه و . . .

به هرجايي رسيدم همه گفتند بهزاد مي فهمه

بهزاد منطقيه

بهزاد عاقله

 

بابا نيستم

به خدا نيستم

دارم مثل اسب فرار مي كنم از واقعيت

از واقعيتي كه حتي بهش فكر هم نمي كنم

كار و خستگي و بهونه مي كنم براي فرار كردن

فرار از چي و كي نمي دونم

فقط فرار ..........

خدا يه كاري كن يه نشونه يه چشمك .. خدا تنهام تنهاترم نذار


ارسال شده در تاریخ : 19 / 12 / 1392برچسب:, :: 11:5 :: توسط : بهزاد

 

جالبه که بدونید این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادفه با 29

بهمن،یعنی فقط 4 روز بعد از والنتاین فرنگی! این روز "سپندارمذگان"

یا "اسفندارمذگان" نام داشته. فلسفه ی بزرگداشت این روز به عنوان

"روز عشق" به این صورت بوده که در ایران باستان هرماه را سی روز

حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند،

 

سپندارمذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن.

زمین نماد عشقه؛ چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق

می ورزه. زشت و زیبا رو به یک چشم نگاه می کنه و همه را چون

مادری در دامان پر مهر خودش امان می ده. به همین دلیل در ایران

باستان، اسپندارمذگان را به عنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر

ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده. که در همان روز که نامش با

  

    نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند 

 

 

سپندارمذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است که هردو در کنار

هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه

می دادند.

مردان هم زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده به آنها هدیه داده و

از آنها اطاعت می کردند. ملت ایران از جمله ملت هاییه که زندگی اش

با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته. به مناسبت های گوناگون

جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این

 جشن هانشان دهنده ی فرهنگ،نحوه ی زندگی، خلق و خوی،

فلسفه ی حیات و کلا جهان بینی ایرانیان باستان است.

 

شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 25 بهمن (valentine )

به 29 بهمن (سپندارمذگان ایران باستان) منتقل کنیم.

 

دوستان سلام

مي دونم رگ قرمز براي چشم مناسب نيست اما چوون معني عشق بود به همين جهت فرمز گذاشتم.


ارسال شده در تاریخ : 29 / 11 / 1392برچسب:, :: 10:4 :: توسط : بهزاد

در قرون وسطی، کشیشان بهشت را به مردم می‌فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می‌کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می‌برد، دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد، تا اینکه فکری به سرش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره‌ای نوشت: سند جهنم
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. سپس به میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی‌دهم!


ارسال شده در تاریخ : 27 / 11 / 1392برچسب:, :: 9:0 :: توسط : بهزاد

سلام

 بهار امسال به همه می گفتم امسال بهارش با تمام بهار ها فرق می کنه

می گفتم امسال معلومه سال خیلی خوبه

درسته حدس می زدم

امسال واقعا سال خوبی بود و هست

خدایا ممنونم ، خدایا مرسی

خدایا شکرت ت ت ت ت ت ت ت ت

خیلی بی خوابی کشیدم

خیلی زحمت کشیدم

خیلی کار کردم

چه روزهایی که خسته بودم ، چه شب هایی که از بی خوابی چرت می زدم اما نمی تونستم بخوابم . . .

چه شب هایی که از خستگی نمی تونستم حرف بزنم اما گفتم و خندیدم تا کسی نفهمه

خدایا شکرت

سه خبر خوب در کمتر از یک هفته

خدا ممنون


ارسال شده در تاریخ : 18 / 11 / 1392برچسب:, :: 22:33 :: توسط : بهزاد

لحظه تحویل سال ۱۳۹۳ هجری خورشیدی ساعت ۲۰و ۲۰دقیقه و۲۰ثانیه یعنی۲۰/۲۰/۲۰بوقت ایران می باشد.خداییش من اولین نفرهستم بهتون خبردادم اميدوارم سال بيستي باشه براهمه


ارسال شده در تاریخ : 17 / 10 / 1392برچسب:, :: 12:57 :: توسط : بهزاد

اسفند دونه دونه عروس مي ره تو خونه .....

كسي مي شه اين شعر و يادش بره؟؟

چقدر اين مرد با انرژي بود

چقدر خوب بود

چقدر دوستش داشتم

هرچقدر هم اوضاع و احوالت بد بود باز مي خندوندت

انگار زندگي مي كرد كه بقيه و بخندونه

خدايا .......

خبر مرگش خيلي ناگوار و تكون دهنده بود

هيچ وقت نمي خواست مزاحم كسي بشه

مراسمش هم زود تموم شد كه كسي خسته نشه

آخ خدا


اما واقعا خوش به حالت عمو محمود

ديشب تو مراسمت هركي هرچقدر فكر كرد نتونست يه خاطره بد بگه

چون اصلا خاطره بد نداشتي


ياد اون نواري و كه با بابا پر كرده بوديد افتادم    "زن وو بچه چند ساله"


ديشب حتي وقتي سوپر ماركتي سر كوچه هم فهميد حالش بد شد ما كه هيچ ... در اصل هنوز باورمون نمي شه

يادته چه جوري مي رقصيد؟؟؟؟هميشه اولين كسي بود كه پا مي شد تا يخ مجلس شكسته بشه

هميشه لبخند داشت و بوي تند ادكلن دوست داشتني

هميشه هم با يه پيراهن آستين كوتاه

هميشه شيش تيغ

هميشه .....

                                      عمو محمود هم رفت

كسي كه تمام بچه هاي فاميل عاشقش بودن باهاش خاطره خوب دارند


خوش به حالت كه همه به خوبي ازت ياد مي كنند

كاش بعد رفتن من هم همه به خوبي ياد كنند . . . . .





ارسال شده در تاریخ : 3 / 10 / 1392برچسب:, :: 12:52 :: توسط : بهزاد

جمله ای از دکتر حسابی
حاصلضرب توان در ادعا مقداری ثابت است
هر چه توان انسان کمتر باشد ادعای او بیشتر
و هر چه توان انسان بیشتر شود ادعایش کمتر میگردد


ارسال شده در تاریخ : 26 / 9 / 1392برچسب:, :: 7:37 :: توسط : بهزاد
درباره وبلاگ
خدايا ؛ کسي را که قسمت کس ديگريست، سر راهمان قرار نده... تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد... و روزهاي خوشش براي کس ديگري...!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 36
بازدید هفته : 119
بازدید ماه : 260
بازدید کل : 264378
تعداد مطالب : 462
تعداد نظرات : 1023
تعداد آنلاین : 1


Alternative content