کودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد...
زنی در حال عبور بود که کودک را دید
کودک را به داخل فروشگاه برد و برایش کفش و لباس خرید و گفت:
... ...
-- مــواظــــب خــــــودت بــــــاش --
کودک رو به زن کرد و گفت:
-- ببخشید خانوم شما خدا هستید؟ --
زن گفت:
-- نه من یکی از بندگان خدا هستم --
کودک گفت:
-- میدانستم با او نسبتی دارید --
نظرات شما عزیزان:
mohamad
ساعت8:53---26 آبان 1390
باهات موافقم بهزاد جان
پاسخ:
اینجا چه مودب شدی؟؟؟؟
بهزاد خلیلی
ساعت22:45---20 آبان 1390
ایی کاش همه یه نسبتی با خدا داشتند از جمله خودم